۱۳۹۴ خرداد ۳, یکشنبه

نامه هایی برای محمد



چهار فرضیه درباره شکل گیری متن قرآن از کتاب «نامه هایی برای محمد» نویسنده: امین قضایی 

اینکه متن قرآن چگونه حاصل آمده از چهار حالت خارج نیست (البته بحث ما در اینجا منحصر است به آیات پیش از هجرت یا به اصطلاح آیات مکی): 


1. مسلمانان بر این باور هستند که متن قرآن کلام خداست که به صورت شفاهی توسط جبرئیل برای محمد قرائت شده یا در سینه وی گنجانده شده و وی همه آنرا بی کم و کاست به خاطر سپرده است. برای یک تحقیق علمی ‌نمی‌توان چنین فرضی را مطرح کرد. بنیان یک دیدگاه علمی‌ بر عقل استوار است و نه خرافات و امور ناممکن. هرگونه فرضیات مبتنی بر وجود ماورا طبیعت را باید کنار گذارد. با این حال، از آنجایی که برخی از خوانندگان ممکن است به الهی بودن متن قرآن باور داشته باشند، می‌توان نمونه‌هایی از تناقضات متن را نشان داد:


هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿2:29﴾ « او خدائي است كه همه آنچه (از نعمتها) در زمين وجود دارد، براي شما آفريده سپس به آسمان پرداخت، و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود و او به هر چيز آگاه است.»

در آیه فوق گفته می‌شود که خدا ابتدا زمین را آفرید و سپس به آفرینش آسمان پرداخت و هفت آسمان را از هم جدا کرد. 

أَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاء بَنَاهَا. رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا. و َأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا. وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا ﴿ 79: 27-30﴾ «آيا آفرينش شما دشوارتر است يا آسمانى كه [او] آن را برپا كرده است . سقفش را برافراشت و آن را [به اندازه معين] درست كرد. و شبش را تيره و روزش را آشكار گردانيد . و پس از آن زمين را با غلتانيدن گسترد.» (بصورت فرش)

اما در این آیات به وضوح می‌بینیم که خدا ابتدا آسمان را آفریده و سپس زمین را با غلطاندن(!) بوجود آورده است. صرف نظر از غیرواقعی بودن این دعویات، از این دو شق منطقا 
تنها یکی میسر است. تناقضات منطقی دیگری نیز در قرآن دیده می‌شود مانند اشتباهات در محاسبات سهم ارث و بسیاری از موارد دیگر که ذکر آن از حوصله این بحث خارج است.
کیهان و جهانی که الله در قرآن به تصویر می‌کشد در تضاد کامل با دانش و شناخت علمی ما از جهان است. در متن قرآن بارها می‌خوانیم که آسمان سقفی با ستون‌های نامرئی است(13:2، 31:10). نقش کوه‌ها ثابت نگاه داشتن زمین است (16:15، 31:10، 21:13، 79:32). آسمان مانند یک سقف است که ستارگان مانند چراغهایی آویزان هستند(67:5، 25:61، 41:12) و در بالای این سقف خداوند همراه با فرشتگان بر عرش نشسته است(17:92، 10:3، 25:59 و...). زمین و آسمان در شش یا هشت روز آفریده شده اند. انسان از گل سفال مانند بوجود آمده است(55:14، 23:12، 32:7، 38:71 و...) و نطفه انسان از پشت مرد و استخوانهای میان سینه زن بسته می شود (86:7). 

داستان‌های باورنکردنی تورات نیز در قرآن تکرار می‌شود مانند آفرینش جهان در شش یا هشت روز، آفرینش اولین زن از دنده نخستین مرد، طوفان نوح، معجزات موسی و مانند آن.
بر اساس این تناقضات منطقی و عدم تطابق آشکار با علم، نمی‌توان فرض کرد که نویسنده متن قرآن، خدایی باشد که آسمان و زمین را خلق کرده است. چنین خدایی باید اول از همه نسبت به آفرینش کیهان و انسان آگاهی داشته باشد. اما نویسنده متن قرآن نه تنها شناختی نسبت به این مسائل ندارد بلکه شناخت او حتی از دانش زمان خودش هم عقب تر به نظر می رسد. 

2. فرض دوم که در میان غیرمسلمانان و منتقد محبوب است آن است که محمد متن قرآن را برای خود نوشته است و از روی آن قرائت می‌کرده است. در سوره 25 آیه 5 می‌خوانیم:
"و گفتند افسانه هاى پيشينيان است كه آنها را براى خود نوشته و صبح و شام بر او املا مىشود (5)"

با این حال، این آیه، فرضیه فوق را نه تقویت بلکه تضعیف می‌کند. اگر محمد خود نویسنده یا مبدع قرآن باشد، دیگر نیازی نیست کسی بر او آنرا املا کند. همچنین از احادیث مشخص است که محمد فرد بی سوادی بوده یا حداقل سواد اندکی داشته طوری که حتی در مدینه نیز برای نوشتن نیازمند کاتب بوده است . همچنین از روایات و به خصوص آیات مدنی می توان دانست که محمد به هیچ وجه مردی حکیم و اهل علم نبوده است. 

این فرضیه ضعیف است. قبول این فرضیه بدین معناست که لحن خطابی قرآن کاملا تقلیدی است و هیچ شخصیت بیرونی به جز محمد وجود نداشته است که در تولید این متن تاثیرگذار باشد. در اکثر موارد متن آیات مکی خطاب به محمد است و نه شخص دیگری. اگر محمد نویسنده آن باشد دلیلی وجود نداشته که متن را مستقیما خطاب به مردم ننویسد (کمااینکه در آیات مدنی به کرات مومنین را خطاب قرار می دهد). اگر به آیات مدنی دقت کنیم می‌بینیم که اکثر آنها خطاب به مسلمانان بوده و با عبارت «یا ایها الذین آمنو...» آغاز می‌شوند و یا مستقیما منافقین را خطاب قرار می‌دهد. این لحن سخن در آیات مکی به ندرت دیده می‌شود و معمولا خود محمد خطاب قرار داده می‌شود.

علاوه بر این، نکته دیگری که این فرضیه را تضعیف می‌کند، این موضوع است که در برخی موارد نویسنده (فرضی) محمد را تخطئه کرده است:

فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقرآن مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا ﴿20:114﴾ «پس بلندمرتبه است خدا فرمانرواى بر حق و در [خواندن] قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو پايان يابد شتاب مكن و بگو پروردگارا بر دانشم بيفزاى ».

إِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلًا. وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا. إِذًا لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا. (17:73-75) «و چيزى نمانده بود كه تو را از آنچه به سوى تو وحى كردهايم گمراه كنند تا غير از آن را بر ما ببندى و در آن صورت تو را به دوستى خود بگيرند . و اگر تو را استوار نمىداشتيم قطعا نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى. در آن صورت حتما تو را دو برابر [در] زندگى و دو برابر [پس از] مرگ [عذاب] مىچشانيديم آنگاه در برابر ما براى خود ياورى نمىيافتى.»

وَمَا كُنتَ تَرْجُو أَن يُلْقَى إِلَيْكَ الْكِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ ظَهِيرًا لِّلْكَافِرِينَ ﴿۸۶﴾ وَلَا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آيَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَيْكَ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿۸۷﴾ «و تو اميدوار نبودى كه بر تو كتاب القا شود بلكه اين رحمتى از پروردگار تو بود پس تو هرگز پشتيبان كافران مباش . و البته نبايد تو را از آيات خدا بعد از آنكه بر تو نازل شده است باز دارند و به سوى پروردگارت دعوت كن و زنهار از مشركان مباش.»

اگر محمد نویسنده باشد و آنرا طوری نوشته باشد که گویی از طرف یک خدا و خطاب به خودش نوشته شده است، دور از ذهن است که در متن، علیه خود سخن بگوید یا خودش را تهدید و تخطئه کند (البته کاملا ناممکن نیست). در هر حال، من دلیلی در دست ندارم که این فرضیه را در مورد آیات مکی ( و نه مدنی) بپذیرم. 

همچنین گویا محمد درباره نام خدایش هم چندان مطمئن نبوده است. برای مثال در اینکه هنگام نماز و دعا خدا را به چه نامی صدا بزنند، محمد نیازمند سئوال از نویسنده بوده است: 

قُلِ ادْعُواْ اللّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَيًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِكَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا ﴿۱۱۰17:﴾ «بگو خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد هر كدام را بخوانيد براى او نامهاى نيكوتر است و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسيار آهستهاش مكن و ميان اين [و آن] راهى [ميانه] جوى» 

اگر محمد همان نویسنده قرآن باشد باید برای وی مسلم باشد که رحمان همان خداست. اما این نام برای محمد و مردم قریش صفت غریبی برای الله به نظر می رسیده است( و در بسیاری از آیات خدا رحمان خوانده می شود و این صفت جایگزین اسم می شود):

«و چون به آنان گفته شود رحمان را سجده كنيد مىگويند رحمان چيست آيا براى چيزى كه ما را [بدان] فرمان مىدهى سجده كنيم و بر رميدنشان مىافزايد» (25:60)

3. فرضیه سوم این است که فردی که در مکه یا اطراف حضور داشته و پنهانی و به صورت حضوری این متون را برای وی قرائت می کرده است. برخی حدس می زنند که این فرد ورقه بن نوفل یا سلمان فارسی بوده است. مطابق سیره نبوی نوفل کسی بوده است که محمد را مطمئن می سازد که جبرئیل فرشته خدا را در کوه دیده است. وی اولین کسی بود که رسالت پیامبری محمد را تصریح می‌کند. این فرضیه با وجود اینکه طرفداران فراوانی دارد، نسبتا ضعیف است. فرض کنید آیاتی که در دست داریم سخنان مردی باشد که آنها را به محمد می‌آموخته تا برای مردم نقل کند. در این صورت نیازی نیست که نویسنده از محمد سئوال کند و یا خطابی بودن لحن را حفظ کند:

وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى ﴿20:9﴾ «آیا خبر موسی به تو رسید؟»

هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ ﴿51:24﴾ «آيا خبر مهمانان ارجمند ابراهيم به تو رسيد؟»

هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ (88:1) «آيا خبر غاشيه به تو رسيده است؟»

اگر گوینده در کنار محمد حضور داشته است، پس نیازی نبوده است که این سئوالات در متن قرآن گنجانده شوند. همچنین یک مکالمه حضوری متن نهایی را منسجم تر خواهد ساخت حال آنکه ما چنین انسجامی را در متن قرآن مشاهده نمی‌کنیم. 

دلیل دوم این است که در برخی از آیات، صحبت بین نویسنده و محمد خصوصی به نظر می رسد و حتی بهتر است کسی از آن خبردار نشود. برای مثال در سوره 86 می خوانیم:
«آنان دست به نيرنگ مىزنند (15) و [من نيز] دست به نيرنگ مىزنم (16) پس كافران را مهلت ده و كمى آنان را به حال خود واگذار (17)»

و نهایتا اینکه نویسنده در آیات مکی نسبت به مکه و منطقه حجاز اطلاعاتی نمی دهد و به نظر می رسد که شناختی از منطقه ندارد. در عوض توصیف وی از نشانه‌های خدا بیشتر منطقه ای خوش آب و هوا و حتی کنار دریا را به ذهن متبادر می کند (برای مثال نگاه کنید به آیات سوره 80). تنها مورد استثنایی در اشاره افراد حاضر در مکه سوره ابی لهب است. اما همین اشاره نیز نشان می‌دهد که نویسنده در کنار محمد حضور نداشته است زیرا ضرورتی برای مکتوب کردن این سوره که چیزی لعن و نفرین نیست به نظر نمی رسد (البته رد این فرضیه که نویسنده در مکه حضور نداشته است به این معنا نیست که محمد حامیانی در مکه نداشته و کسانی نبوده اند که وی را در انجام کارش کمک و تشویق کنند ، کسانی مانند خدیجه و ورقه بن نوفل).

4. فرضیه چهارم این است که محمد، متن را به صورت نامه‌هایی از دوردست دریافت می‌کرده است. من دلایل بسیاری برای پذیرش این فرضیه دارم. عدم اشاره به محتوا و مضمون، زمان‌ها و مکان‌ها، دقیقا به این خاطر است که نویسنده در حال پاسخ به نامه ای (یا پیام شفاهی) از سوی محمد است و بنابراین نیازی به اشاره به موضوع نبوده است زیرا موضوع و مشکل توسط محمد قبلا در نامه ای بیان شده است. مثلا سئوالات فوق تنها در یک مکاتبه معنا می‌یابد و از وی می‌پرسد که آیا این داستان را شنیده یا دریافت کرده است و سپس توضیح کوتاهی درباره آن می‌دهد. کافی است متن قرآن را به چشم نامه ای بخوانید که برای محمد ارسال می‌شده است. اجازه دهید چند نمونه را بررسی کنیم: 

4-1 . در قرآن به جملات بسیاری برمی‌خوریم که هیچ نیازی نیست به عنوان نتیجه یک مکالمه حضوری ثبت شوند یا حتی به خاطر سپرده شوند. بسیاری مسائل شخصی هستند و تنها خود محمد را خطاب قرار می‌دهند بنابراین هیچ ضرورتی برای انتقال آن به شخص سوم نیست. در ابتدای سوره طه می‌خوانیم.

مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقرآن لِتَشْقَى ﴿20:1-2﴾ «قرآن را نازل نکردیم تا به رنج افتی»

این آیه و بسیاری دیگر از آیات از یک دیالوگ شخصی خبر می‌دهد و هیچ نیازی نیست که در یک مکالمه حضوری این جمله را به عنوان پیامی‌ به مردم حفظ یا ثبت شود. مضحک است که تصور کنیم، محمد چنین عباراتی را برای مردم قرائت می‌کرده است. مشخص است که محمد پیامی‌داده است و از مشکلاتی که در هنگام موعظه قرآن برایش پیش آمده شکایت کرده است. در ادامه و در آیه 114 نویسنده عنوان می‌شود:

«پس بلندمرتبه است خدا فرمانرواى بر حق و در [خواندن] قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو پايان يابد شتاب مكن و بگو پروردگارا بر دانشم بيفزاى.»

به نظر می‌رسد که محمد صبر نکرده است تا تمام محتوا از طریق نامه‌ها (احتمالا داستان موسی) برایش ارسال شود. پس خصوصی بودن برخی پیام‌ها نشان می دهد که متن از یک مکاتبه حاصل شده است و نه مکالمه.

4-2. در متن بارها به وضوح از کتاب و صحیفه صحبت می‌شود. در سوره نحل در اولین آیه می‌خوانیم: 

أَتَى أَمْرُ اللّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ (16:1) «امر خدا دررسيد پس در آن شتاب مكنيد او منزه و فراتر است از آنچه [با وى] شريك مىسازند.» 

سپس در آیه 64 همین سوره نوشته می‌شود: 

وَمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴿۶۴﴾ «و ما [اين] كتاب را بر تو نازل نكرديم مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف كردهاند براى آنان توضيح دهى و [آن] براى مردمى كه ايمان مىآورند رهنمود و رحمتى است.»

به وضوح گفته می‌شود که برای محمد کتابی فرستاده شده است تا اختلافی درباره یک موضوع را حل کند. احتمالا منظور از رسیدن امر خدا، کتابی است شامل قوانین و یا موضوعی که محل اختلاف نظر بوده است. البته گفته نمی‌شود که اختلاف بر سر چه چیزی است و در هیچ کجای متن این سوره صحبتی از وجود یک اختلاف و امر یا قضاوت خدا در مورد موضوع محل اختلاف دیده نمی‌شود. پس کتابی که قرار است اختلافی را حل کند کجاست؟ در خود متن، به اختلاف و حل آن اشاره ای نشده است. پس باید چیزی در الحاق با این نامه برای محمد ارسال شده باشد. 

یا در سوره 19 چند بار می خوانیم که: 

وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا ﴿۴۱﴾ ... وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا ﴿۵۱﴾...وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا ﴿۵۴﴾....وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا ﴿۵۶﴾

عبارت وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ در متن به وضوح از محمد می خواهد که داستان‌های پیامبران را از یک کتاب ذکر کند. برای مثال در آیه 56 از محمد می خواهد که در کتاب از ادریس برای مردم یاد کند. هیچ داستانی از ادریس در متن قرآن به چشم نمی خورد. پس باید داستان ادریس در کتابی به جز متنی که در دست داریم موجود باشد. کلمه "کتاب" در اینجا حتما اشاره به متنی است خارج از متن سوره‌هایی در دسترس ماست.

مفسرین مسلمان معمولا کتاب را همان متنی می‌دانند که در دست ماست. اگر تفسیر آنان را بپذیریم، برای کتاب سه معنای متفاوت در قرآن وجود دارد: 1. کتاب به معنای کتب پیشین مانند تورات و انجیل. 2. کتاب به معنای نامه اعمالی که در قیامت در دست مردم می‌دهند. 3. کتابی که قرآن از آن نوشته یا ارسال شده است. در متن واضح است که بین قرآن و کتاب تفاوتی وجود دارد بنابراین آنها متوسل به این توجیه شده اند که گویا خدا همه قرآن را در کتابی نزد خود محفوظ دارد و به تدریج آنرا برای محمد نازل می‌کند. این تصور به لحاظ الهیاتی به جبرگرایی می‌انجامد. این بدین معناست که سخنان خدا درباره رفتار کافران، مسلمانان و منافقین، زنان محمد، جنگ‌ها همه از پیش نوشته شده است. البته این تفسیر تلویحا اعترافی است به اینکه منظور از کتاب همین متنی نیست که در دست ماست و کتاب چیزی است که نزد نویسندگان محفوظ بوده و بخش‌هایی از آن به تدریج برای محمد نازل می‌شده است. 

4-3. در برخی از آیات اشاره به ارسال نامه هست. در سوره 74 )مدثر( در پاسخ به مشرکین و کسانی که آیات فرستاده شده را انکار کرده اند، می‌خوانیم: 

بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُؤْتَى صُحُفًا مُّنَشَّرَةً ﴿۵۲﴾ «بلكه هر كدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانهاي براي او فرستاده شود.» 

در اینجا به وضوح صحبت از یک نامه است. نویسنده می‌گوید که این انتظار بی جایی است که برای هرکسی نامه جداگانه ای ارسال شود. 

گاهی متن به وضوح اشاره می کند که شخصی برای محمد نامه‌ها را ارسال کرده است. در سوره نمل آیه 6 می خوانیم:

وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقرآن مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ ﴿۶﴾ «و بطور مسلم اين قرآن از سوي حكيم دانائي بر تو القا ميشود.»

مفسرین مسلمان هیچ راهی ندارند جز اینکه با اطمینان مدعی شوند منظور از حکیم علیم همان خداست. طباطبایی در تفسیر المیزان می نویسد:

« و اگر در ميان همه اسماى حسناى خدا دو نام شريف حكيم و عليم را ذكر كرده، براى آن بود كه دلالت كند بر اينكه نزول اين قرآن از ناحيه سرچشمه حكمت است، ديگر هيچ ناقضى نمى تواند آن را نقض كند و هيچ عامل وهنى نمى تواند آن را موهون سازد و نيز، از ناحيه منبع علم است، پس هيچ دروغى در اخبار آن نيست، و هيچ خطايى در قضاوتش راه ندارد.»

اما دلیل اینکه چرا در ابتدای این سوره و قبل از شرح داستان موسی و سلیمان، گفته می شود که تو این قرآن را از حکیمی علیم دریافت می کنی در آیه 76 بعد از پایان نقل داستان‌ها مشخص می شود:

إِنَّ هَذَا الْقرآن يَقُصُّ عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ﴿۷۶﴾ «اين قرآن اكثر چيزهائي را كه بني اسرائيل در آن اختلاف دارند براي آنها بيان ميكند.»

پس نویسنده می خواهد محمد را مطمئن کند که این سخنان فرد حکیمی است که چیزهایی را می داند که یهودیان در موردش اختلاف نظر دارند(احتمالا منظور داستان سلیمان است). تفسیر طباطبایی پر از سخنان توخالی است. اگر این داستان‌ها از سوی خدا به محمد القا می‌شود دیگر بی معناست که بر حکیم و علیم بودن خدا تاکید شود. 

البته ما باید به عباراتی که ظاهرا در تعارض با فرضیه چهارم است نیز توجه کنیم. یکی از معدود تعارضات با این فرضیه آیه 6 سوره 87 است: سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى ﴿۶﴾ «ما به زودي (قرآن را) بر تو قرائت ميكنيم و هرگز فراموش نخواهي كرد»(مکارم شیرازی)

اگر این ترجمه فعل سنقروک .. را قبول کنیم، پس به نظر خواهد رسید که نویسنده متن، می گوید بزودی قرآن برای محمد قرائت یا روخوانی (recite) می شود تا وی فراموش نکند. اما کریستف لوکزنبورگ با رجوع به ریشه سریانی آن ، معنای اصلی آنرا آموختن (teach) می داند. بنابراین وی این آیه را اینطور تصحیح می کند:

"ما بزودی به تو یاد خواهیم داد ( طوری که) فراموش نکنی."

از بحث فوق می توان نتیجه گرفت که فرضیه چهارم از سه فرضیه دیگر محتمل تر است. فرض اول غیرعلمی و خرافه و حاصل تعصب مسلمانان است. اما فرض دوم و سوم نیز نامحتمل به نظر می رسند. با در نظر گرفتن دلایل فوق می توان گفت که فرض چهارم قویترین فرضیه است یعنی اینکه متن آیات مکی قرآن از یک مکاتبه حاصل امده است. این فرضیه راهگشاست و ما را به سوی این نظریه می کشاند که محمد در مکه یک میسیونر مذهبی بوده است که برای وی کتب و نامه هایی از سوی یک فرقه ارسال می شده است.